1- چند سال پيش در كلاس‌هاي سلفژ صدا سيما استادي داشتيم كه عاشق صداي «آندره‌آ بوچلي» بود ... از همان كلاس‌ها بود كه من هم عاشقش شدم . بوچلي صدايي گرم و مخملي دارد. صدايي عميق و تنها كه با غمي درك ناشدني انگار تمام فضا را پر مي‌كند. خيلي اتفاقي جمله‌اي از سلن‌ديون در توصيف صداي بوچلي، بعد از سال‌ها خاطرات خوش آن دوران را زنده كرد و كاري كرد كه دوباره چند روزي است لحظه‌هاي تنهايي‌ام را با صداي جادويي بوچلي پر مي‌كنم. با ترانه‌هايي كه انگار چيزي را در وجود آدم زنده مي‌کند. جمله سلن‌ديون هم اين بود: «اگر خدا قرار بود بخواند صدايش چيزي شبيه صداي بوچلي بود.»
از ميان تمام كارهاي معروف و دوست داشتني‌اش ترانه «mi manchi» (دلم برايت تنگ شده) تبديل به ترانه محبوب اين روز‌هايم شده ... اجرايي از اين ترانه را كه در يكي از به ياد ماندني‌ترين كنسرت‌هايش بر روي ويرانه‌هاي نيويورك برگزار شده را اينجا ببينيد (+)

2- در ارزيابي و نظر‌سنجي سالنانه‌ي «هفت سنگ» درباره وب‌سايت‌هاي فارسي زبان دنيا، سايت «سينماي ما» به عنوان دومين سايت برتر سال 1386 از ميان سايت‌هاي خبري - تحليلي و خبرگزاري فارسي زبان برگزيده شد... خوشحالم .... خيلي هم خوشحالم از اين كه تلاش همه بچه‌هاي سايت در سال گذشته كه به نظرم موفق‌ترين سال «سينماي ما» بود مورد توجه قرار گرفته ...
فهرست بهترين‌هاي سال را اينجا ببينيد (+)

3- ديشب دكتر طوسي سرمربي تيم صنعت نفت آبادان در برنامه نود جمله اي از چرچيل گفت كه فكر كنم گاهي اوقات خيلي به درد مي خورد:
«بعضي مواقع براي اينكه بماني، بايد بروي»

1- واقعا چه فرقی می‌کرد اگر به جای دنیل دی‌لوئیس، جورج کلونی بزرگ روی سن می‌رفت و جایزه اسکار بهترین بازیگری نقش اول مرد را می‌برد . یا جانی دپ دوست‌داشتنی را در حالی که مجسمه اسکار را در‌دست داشت می‌دیدیم. حتی ویگو مورتنسن در «قول‌های شرقی» که به نظرم عالی است و البته تامی لی جونز در فیلم تازه پل هگیس ... واقعا در این بازی همه رقبا برنده بودند شما موافق نیستید؟

2- جانی دپ در «سوئینی‌تاد» فوق‌العاده است. بی‌شک یکی از منحصر‌به‌فرد‌ترین و شاید بهترین نقش دوران بازیگری‌اش را بازی کرده است. معصومیت خاص چهره‌اش با آن گریم متفاوت و آن نگاه‌های سرد و تلخ‌اش به دنیای اطراف خيلي خوب شخصیت انتقام جوی عاشق پیشه «سوئینی‌تاد» را مي سازد. در این فیلم، برای اولین بار در طول دوران بازیگری‌اش آواز می‌خواند و اجرایش هم، چنان موفق است که آدم شک می‌کند واقعا جانی دپ است که می‌خواند یا یک خواننده حرفه ای ...

3- دیروز بعد از تماشای یکی از بخش‌های خبری تلویزیون این نکته توجه‌ام را جلب کرد که انگار هیچ خبر یا اتفاق خوبی در دنیا نمی‌افتد چون تمام اخبار و گزارش‌های این بخش خبری درباره کشت‌و‌کشتار، جنگ و رسوایی اخلاقی و چیز‌های بد دیگر این دنیا بود ... واقعا اتفاق خوبی در این دنیا نمی افتد؟!!

4- هوشنگ گلمکانی در آخرین شماره امسال مجله فیلم در بخش مرور فیلم‌های جشنواره فیلم فجر براي «تنها دوبار زندگي مي كنيم» در يك پاراگراف يادداشتي نوشته كه خواندنش خالي از لطف نيست:
حتي اگر جشنواره بيست و ششم هيچ چيز ديگري نداشت (كه اين طوري هم نبود و چيزهاي چشم گيري داشت)، همين يك فيلم براي احساس رضايت كافي بود. ظهور يك استعداد تازه و جوان با فيلمي كه همه چيزش در تناسب با يكديگر است. فيلمنامه سنجيده با روايت غير خطي، كارگرداني پخته، فيلمبرداري عالي، موسيقي فوق العاده، تدوين خوب و متناسب با ساختار، دو بازي شگفت انگيز، فضا سازي و انتخاب طراحي صحنه و لباس تاثير گذار، ... و آن شيشه جلوي ميني بوس كه انگار پنجره سفينه‌اي به فضاي تكان دهنده و بي رحم روبه‌رويش است.


فیلم هایی که تازگی ها دیدم ام:

سوئینی تاد [  ]
شاهکار تازه ی تیم برتن با نگاهی متفاوت، دنیای با همان عمق وشکوه فیلم های قبلی اش برای تان می سازد. در ضمن بار دیگر ثابت می کند که جانی دپ چه بازیگر بزرگ و توانایی است.

تاوان [  ]
یک درام تاریخی – عاشقانه با فيلمنامه قوي و كارگرداني دقيق.  البته من  بار دوم که فيلم را  دیدم عاشقش شدم!

پیرمرد ها وطن ندارند [  ]
یک فیلم درست، بی نقص و کامل. همین!

سیمپسون‌ها [  ]
موقع دیدن این فیلم حتی نباید پلک زد، چون ممکن است یکی از شوخی های فوق العاده فیلم را از دست بدهید! (البته شايد هم 2تا)

جونو [  ]
یک فیلم هوشمندانه، مفرح و تاثیرگذار که تقریبا انتظارات هر سلیقه ای را بر آورده می کند.

ترنسفورمرز [  ]
 فیلمی با جلوه‌هاي ويژه واقعا شگفت‌انگيز که اغلب مولفه های یک فیلم پر فروش را دارد اما فکر می کنم ضعف های فیلم، مخصوصا در داستان و بازی ها مانع بزرگ شدن فیلم می شوند.

ملودی (ایرانی) [  ]
راجع بهش صحبت نکنیم بهتر است.

-  فیلم هایی که تازگی ها دیده ام: 

خون به پا مي شود  [  ]

خب ... دیدن یک شاهکار سینمایی آدم را برای نوشتن درباره‌اش ترغیب می‌کند ... نمی‌دانم «خون به‌پا می شود» پل توماس اندرسون را دیده‌اید یا نه؟ از نظر من این فیلم حیرت انگیز است ...
حتي تماشای نسخه بی‌کیفیت که پرش‌های فیلم در بعضی قسمت خیلی روی اعصاب است هم نمی‌تواند از جذابیت‌های فيلم کم کند.
دانیل پلينويو (دنیل دی‌لوئیس) اطلاع پیدا می‌کند که در شهر کوچکی در غرب، دریایی از نفت در حال تراوش از زمین است، فوری دست پسرش را می‌گیرد و به آنجا می‌رود تا شانس‌هایش را در ميان بيابان بوستن امتحان کند . (طرز معرفي كردن پسرش به ديگران را خيلي دوست دارم) در این شهر شلوغ که هیجان اصلی در اطراف یک کلیسا که واعظی به نام الی ساندی دارد قرار دارد، شانس به دانیل پلينويو و پسرش روی می‌آورد. ولی در حالی که روز به روز پول و ثروت آنها افزایش پیدا می کند، کم کم هیچی از ارزش های انسانی، عشق، امید و عقیده باقی نمی‌ماند و حتی روابط بین پدر و پسر با انحرافات و نیرنگ ها و بیشتر شدن نفت به مخاطره می افتد.
دي‌لوئيس كه چند سالي است در هيچ فيلمي بازي نكرده است (استاد معتقد بوده در اين سال‌ها فيلمنامه درست و حسابي دستش نرسيده)در اين فيلم مسير رسيدن يك شخصيت جاه‌طلب، از يك كارگر ساده معدن به يك فرد ثروتمند را آنقدر شگفت انگيز و قدرتمندانه بازي مي‌كند كه زمان طولاني فيلم براي نشان دادن اين مسير آنقدرها محسوس نمي‌شود. ممكن نيست فيلم را ببينيد و شب خوابش را نبينيد، پلينويو از شخصيت‌هاي‌ست كه تا مدت ها در ذهن مي‌ماند . راجر ایبرت در توصیف شخصیت دانیل پلينويو می گوید: «دانیل دی‌لوئیس شخصیت پلينويو را به مانند یک هیولای بزرگ درست کرده است که به خاطر منافع خودش به همه پشت می کند.» هنرنمایی باشکوه دنیل دی‌لوئیس آدم را به يك روراهي مي رساند كه نمي‌داند با قهرمان داستان و جاه‌طلبي‌هايش همراه شود يا در راه زوالي كه پيش گرفته از او متنفر شود. ولي دي‌لوئيس، «دانیل پلينويو» را جوري بازي مي‌كند كه عاشق‌اش مي‌شويد! بازي قدرتمندانه دي‌لوئيس كه ياد‌آور نقش‌آفريني شاهكارش در «دا‌رو‌دسته نيويوركي‌ها» است اين قضيه را دور از انتظار نمي‌كند كه مجسمه اسكار را ، 25 فوريه در ويترين خانه او ببينيم.
«خون به پا می شود» از روی رمان نفت است که آپتون سینکلر آن را در سال 1927 نوشته و درباره یک خانواده فاسد است كه البته من رمان را نخوانده‌ام اما تا جايي كه مي‌دانم زياد ربطي به فيلم ندارد. اگر رمان را خوانده‌ايد با ديدن فيلم مي‌توانيد دو داستان متفاوت را تجربه کنید.
دو سكانس فيلم را خيلي دوست دارم يكي آنجا كه الی ساندي در مقام يك كشيش و روحاني در كليسا از دانیل پلينويو اعتراف مي گيرد و به سوي خدا دعوتش مي‌كند ... و ديگري سكانسي كه دانیل پلينويو در مقام شيطان از الی اعتراف مي‌گيرد كه خدايي وجود ندارد. بر خلاف خيلي‌ها كه با پايان فيلم مشكل دارند . به نظرم فيلم پايان خوبي دارد. بر‌خلاف فيلم‌هاي رايج نتيجه‌گيري نمي‌كند و به قول ايبرت يادداشت اختصاصي ندارد ... پلينويو با توپ‌ها و گوي‌هاي بولينگ به جان الي مي‌افتد واقعا كه عالي بود.
يكي از ويژگي‌هاي مهم فيلم از نقطه‌نظر‌فني غير از فيلمبرداري عالي رابرت السویت و موسيقي شاهكار یانی گرینوود (آهنگساز فرزندان انسان و Scaner Darkly) صداي خوب فيلم است كه به طرز عجيبي تاثيرگذار است.
بهتر است با پيش زمينه فيلم‌هاي قبلي پل توماس اندرسون (باگی نایت و مگنولیا) فيلم را نبينيد چون اصلا شبیه آنها نیست، نه تنها از رقص و آواز خبري نيست كه حتي يك شخصيت زن هم در فيلم پيدا نمي‌شود. البته بعضي از منتقد‌ها از اين نكته به عنوان يكي از ضعف‌هاي فيلم ياد مي‌كنند كه به نظر من درست جزء قابليت‌هاي فيلم است.
بي‌صبرانه منتظر يك نسخه بهتر از فيلم هستم اگر پيدا كرديد من را هم خبر كنيد ...


پی نوشت:  آنقدر این پست  از بازی دنیل دی لوئیس تعریف کردم که فکر کردم شاید علاقه زیادم به او تاثیری در این قضاوت داشته باشد. اما امروز نقل قول جالبی از جورج کلونی خواندم که کمی خیالم راحت شد. حتما می دانید که هر دو نامزد دریافت اسکار امسال هستند. کلونی خودش را در برابر دی لوئیس از پیش باخته می داند و گفته : گمان مي‌كنم دانيل دي لوئيس بهترين عملكرد و بازي را در طول سال در فيلم «خون به پا خواهد شد» داشته است. ... البته استاد حتما «آواز گنجشک ها» را ندیده است!

* ديالوگي از همشهري كين